مدح و مرثیۀ امام محمد باقر علیه السلام
چـقـدر نالـۀ بیجـان و بـیصدا داری به زیـر لب تو فـقـط ذکر ربّـنـا داری گـمان کـنم که رسیده زمان پَـر زدنت که زهـر کـینه اثـر کـرده و نوا داری چه کرده با تو که اینگونه محتضر شدهای شهادتـین به لبهای خود چرا داری؟ نفس کشیدنت آقا چه سخت تر شده است مـیان هر نـفـس خـستـهات دعـا داری کشانده پای تو را روبه قبله، زهر جفا گـمـان کـنم که شما درد بـیدوا داری کـنـار بـسـتـر تـو مــادری عــزا دارد که گشته غرق غم و نوحه وعزاداری لبان خشک تو ذکر" حسین" میگویند دوبـاره گـریـه و مـرثـیـه را بنا داری هنوز هم تو به یاد سه ساله غـمگـینی هـنـوز هـم به دلـت داغ کـربـلا داری تو در لباس اسارت چه صحنهها دیدی چه زخمها که تو از کعب نیزهها داری دل شـکـسـتـۀ من وقـف مـاتـم تو شده شـمـا هـــوای دل خـسـتـۀ مــرا داری به خـواب دیـدهام آقا که مـرقـدی زیبا شبیه صحن و سرای امام رضا داری کـبوتـر دل من پـر کـشیده چون زائـر به قـصد مـرقـد خـاکـی حضرت باقـر |